مرگ صلاح الدین مدتی مولانا را در اندوه فرو برد، اما بار این فراق بسیار سبک تر از هجران شمس بود. مولانا دوازده سال پیرتر یا پخته تر شده، و صلاح الدین هم مانند شمس به هستی مولانا نیامیخته بود. مولانا می بایست کارگزاری دیگر به جای صلاح الدین بنشاند، و خلوت های خود را باز یابد. در میان یاران، نظر او به ابن اخی ترک بود، چلبی حسام الدین، حسن بن محمد ارموی، مردی که مولانا در مقدمه ی دفتر اول مثنوی او را « ابویزید الوقت و جنید الزمان » می خواند، و به مرتبه ی بزرگترین پیران طریقت می رساند.
خانواده ی حسام الدین اهل ارومیه، و پدران او از پیش کسوتان مکتب فتوت بودند، مکتبی که در مراتب انسان دوستی و موازین کمال آدمی، به تصوف بسیار نزدیک است، و مانند بسیاری از صوفیان، مولا علی (ع) را نمونه ی اعلای کمال انسانی و سرمشق رهروان می شمارد. این جوانمردان، پیش کسوتان را « اخی » می گفتند، و « اخی ترک » پدر حسام الدین یکی از آنان بود. « چلبی » (=سرور ) لقبی است که در جمع یاران مولانا برای حسام الدین به کار می رفته، و بسیاری از مشایخ مکتب مولانا و کسانی از خاندان او نیز بعدها این لقب را داشته اند.
حسام الدین در سال 622 ه.ق در قونیه به دنیا آمد، و هنوز بسیار جوان بود که پدرش در گذشت، و جوانمردانِ « لنگرِ » اخی ترک او را پیش کسوت شناختند. در آن روزهایی که مولانا با شمس تبریز شور و حالی داشت، حسام الدین با یاران و جوانمردان مکتب خود، به خدمت مولانا آمد، و به جمع مریدان او پیوست، و پس از آن هرچه داشت در راه مولانا ایثار کرد، و حتی به دستور او اسباب خانه اش را هم فروختند، و چون لالایان و خدمتگزاران به او گفتند که دیگر چیزی نمانده است، گفت: شما را هم در راه حق آزاد کردم. باز جزئیات این روایت را نمی کاویم که درست است یا نادرست؟ ارادت و دلبستگی حسام الدین به مولانا، در مثنوی بازتابی دارد که مرتبه ی آن بالاتر از محتوی این روایت است. از کلام مولانا می توان فهمید که یکدلی و ادراک و ارادت حسام الدین در میان مریدان مولانا، یک استثنا بوده، و در مقابل، مولانا هم این ایثار و ارادت را با حرمت بسیار و به شایستگی پاسخ داده است.
حسام الدین علاوه بر کارگزاری و کارفرمایی در خانقاه مولانا، در خانقاه ضیاءالدین وزیر هم به شیخی رسید، و روزی که قرار بود در آنجا بر کرسی ارشاد بنشیند، مولانا سجاده ی او را بر دوش خود به خانقاه ضیاءالدین برد، و این هم پاسخی دیگر به دوستی خالص حسام الدین بود. ناگفته نماند که حسام الدین هم مانند شمس تبریز و صلاح الدین زرکوب، از حسد کوته نظران در امان نبود، و در مثنوی موارد بسیاری هست که مولانا ضمن ستایش حسام الدین، آن حسودان را سرزنش می کند، یا به تلخی اندرز می گوید.
تأثیر حسام الدین در کار و بار مریدان و خانقاه مولانا ستایش انگیز است، اما بالاتر از آن، نقشی است که او در آفرینش مثنوی دارد. همه ی کسانی که این مرحله ی زندگی مولانا را گزارش کرده اند، حسام الدین را پیشنهاد کننده و پی گیر سرودن مثنوی می دانند. خط مشترک روایت ها این است که: یاران مولانا برای ادراک معانی بلند عارفانه، آثار سنائی و عطار را می خواندند، و حسام الدین می دید که مولانا خود به مرتبه یی فراتر از آن آثار رسیده، و زایش و فیضانِ ذهن او می تواند اثری پر مایه تر از حدیقه ی سنائی و مثنوی های عطار پدید آورد. گویا مولانا خود نیز به این نتیجه رسیده بود، اما نمی خواست که یاران، پیر عارف نیشابور و حکیم رازدان غزنه را از یاد ببرند.
شبی حسام الدین در خلوت به مولانا پیشنهاد کرد که خود اثری از نوع الهی نامه ی سنائی، یعنی همان حدیقه الحقیقه، پدید آورد، و راویان می نویسند که همان دم (!؟) مولانا از گوشه ی دستارش کاغذی بیرون کشید، که نی نامه ی سر آغاز مثنوی، یعنی همان هژده بیت آغاز دفتر اول را بر آن نوشته بود، و بدین سان سرودن مثنوی آغاز شد، و از آن پس سالهای سال، حسام الدین شبها پای سخن مولانا می نشست، و آنچه را مولانا می سرود، ثبت می کرد، و به آواز خوش برای خود او می خواند، و چه بسا که این کار تا به صبحدم می کشید.
آفرینش مثنوی، چندی پس از درگذشت صلاح الدین زرکوب آغاز شد، اواخر سال657 یا اوایل 658 ه.ق و پایان آن پس از سال 668 نباید باشد، زیرا کهن ترین نسخه ی مثنوی تاریخ 668 ه.ق دارد. در این ده سال، میان 660 و 662، گویا در کار سرودن آن وقفه یی پیش آمد. درگذشت همسر حسام الدین و بیماری خود او در آن دو سال اجتماع یاران را بی سامان کرده بود، و مولانا در غیبت حسام الدین، چنان که می بایست به شور و حال نمی آمد، « مهلتی بایست تا خون شیر شد ». از همین سر آغاز دفتر دوم می توان دریافت که حسام الدین در تراوش معانی از روح مولانا، چه تأثیر شگرفی داشته است، و این یاد آور ادراک متقابل و رابطه ی معنوی حسن بصری و رابعه عدوّیه است، که اگر رابعه در پای منبر نبود، حسن بصری سخن نمی گفت و پایین می آمد: « شربتی که ما از برای حوصله ی پیلان ساخته باشیم، در سینه ی موران نتوان ریخت ».
دفترهای دوم تا ششم مثنوی در سال های 662 تا 668 ه.ق آفریده شد، و به دست حسام الدین و با مباشرت یاران دیگر ثبت و تدوین گردید، و احتمالاً برای مولانا هم خوانده شد، و در آن اصلاحاتی صورت گرفت. نسخه یی که امروز بر مزار مولاناست، پنج سال پس از در گذشت او (677 ه.ق) از روی یکی از دستنویس های مورد تأیید او تحریر و باز نویسی شده و معتبرترین نسخه ی مثنوی است. و مطالب این وبلاگ نیز بر اساس این نسخه است.